«ویژگی های شخصیت»
مقدمه
شخصیت به مجموعه ای از صفات، ویژگی ها و کیفیت های پایداری گفته می شود که یک فرد را از دیگران متمایز می کند بنابراین مجموعه ای از جنبه های بدنی، عادات، تمایلات، حالات، افکار و رفتارهایی است که در فرد به صورت خصوصیات و صفاتی نسبتاً پایدار در آمده است و به صورت یک کل واحد عمل می کند. در نتیجه ویژگی و گرایش های پایداری است که مشابهت و تفاوت های رفتار روانشناختی افراد (افکار، اعمال و احساسات) را که دارای تداوم زمانی بوده و ممکن است به واسطه فشارهای اجتماعی و زیست شناختی موقعیت های بلا واسطه شناخته شوند و یا به آسانی درک نشوند را مشخص می سازد.
شخصیت نقش مهمی را در عملکرد عاطفی و هیجانی مؤثر و اثر بخش به جای می گذارد. از سوی دیگر، بین بهداشت و سلامت عمومی فرد و شخصیت او رابطه ای بسیار محکم وجود دارد و اگر فردی از رشد و تکامل طبیعی شخصیت برخوردار نباشد می توان گفت از سلامت روانی محروم است. آلپورت شخصیت را سازمان پویای درون شخص می داند که از نظام های روانی جسمانی تشکیل یافته است، این نظام ها الگوهای شاخص رفتار، افکار و احساسات شخص را ایجاد می کند.
یکی از کار آمدترین و جامع ترین نظریه های مطرح شده در باب شخصیت نظریه پنج عاملی است که برای ارزیابی عوامل اصلی شخصیت طراحی و در پژوهش های بین المللی مورد توجه قرار گرفته و به عنوان یکی از ابزارهای مهم روانشناختی برای پژوهش هایی است که هدف آن ها بررسی عوامل شخصیت که به تنهایی یا در کنار سایر متغیرهای به کار می رود. بر اساس این دیدگاه، شخصیت، ساختاری دارای سلسله مراتبی با پنج بعد اصلی در بالاترین مرتبه و قابل فروکاهی به اجزا با صفات راه پایین تر است.
نوروزگرایی به تمایل فرد برای تجربه اضطراب، تنش، ترحم جویی، خصومت، تکانشگری، افسردگی و حرمت خود پایین بر می گردد.
برون گرایی به تمایل فرد برای مثبت بودن، جرأت ورزی، پر انرژی بودن و صمیمیت اطلاق می شود. هم سازی به تمایل فرد برای بخشندگی، مهربانی، سخاوت همدلی و هم فکری، نوع دوستی و اعتماد ورزی مربوط می شود. مسئولیت پذیری به تمایل فرد برای منظم بودن، کارآمدی، قابلیت اعتماد و اتکاء، خود نظم بخشی، پیشرفت مدارس، منطقی بودن و آرام بودن بر می گردد. انعطاف پذیری به تمایل فرد برای کنجکاوی، عشق به هنر، هنرمندی و خرد ورزی گفته می شود.
رضایت مندی و کیفیت روابط زناشویی
خانواده به عنوان واحد اجتماعی در برگیرنده بیشترین و عمیق ترین مناسبات انسانی است و علاوه بر آن که منبع اولیه نیازهای اساسی فرد محسوب می شود، موقعیت های متعددی را برای شکل گیری نگرش ها و تشکیل باورهای فرد فراهم می آورد. متخصصان روان شناسی خانواده، غالباً معیار خود را در بررسی کیفیت روابط زوجین، سطح رضایت مندی زناشویی آن ها قرار می دهند. رضایت مندی زناشویی را می توان نتیجه خرسندی عمومی از زندگی مشترک، رضایت از روابط جنسی و رضایت مندی عاطفی و هیجانی دانست.
رضایت زناشویی مجموعه احساسات عینی از خشنودی و لذت تجربه شده توسط زن یا شوهر است، هنگامی که تمام جنبه های زندگی شان را در نظر می گیرند. تحقیقات متعددی به بررسی تأثیر عوامل مختلف بر رضایت مندی زناشویی پرداخته اند. بسیاری از پژوهش ها بر این نکته تأکید دارند که رضایت زناشویی بیشترین تأثیر را از ویژگی های شخصیتی زوجین دریافت می کند. و وضعیت اشتغال نیز نقش مهمی در تداوم یا عدم تداوم زندگی زناشویی دارند.
وجود رابطه بین عوامل شخصیتی و کیفیت روابط زناشویی زوج ها را با استفاده از طرح های طولی و مقطعی و به کارگیری آزمون Neo مورد ارزیابی قرار داده اند و نشانگر آن است که ویژگی های شخصیتی زوج ها از جمله مؤثرترین عوامل میزان رضایت از زندگی است و پیش بینی کننده تجربی در سازگاری زناشویی است. کاپر من و لاکس معتقدند پنج عامل بزرگ شخصیت، رفتار و ادراکات در تعاملات دوتایی را می تواند پیش بینی کند.
ویژگی های شخصیتی زوج ها به عنوان پیش بینی کننده روانی سازگاری زناشویی از اهمیت زیادی برخوردار است که این ویژگی ها متمرکز بر نقش تفاوت و شباهت ویژگی های شخصیتی با سازگاری و رضایت از زندگی زوج ها است ازدواجی پایدار و سلامت است که هنگام شروع زندگی مشترک، ویژگی های شخصیتی زوج ها مشابه باشند. (کاپرمن و لاکس) که منجر به تعادل و روابط نسبتاً خوب و موفق می شود.
کلارک وست و گانت باور دارند که تفاوت های فکری، رفتاری و سایر ویژگی های همسران در افزایش از هم پاشیدگی زناشویی نقش دارد و تشابه بیشتر بین آن ها با سطوح بالاتری از رضایت و سطوح پایین تری از عواطف منفی همراه است و این زوج ها سازگارتر و شادترند.
کاگلین، هوستون و هاونس در مطالعه 13 ساله به این نتیجه رسیدند که قسمت اعظم روابط بین روان رنجور خویی و رضایت زناشویی مربوط به الگوهای ارتباطی منفی بین همسران است یعنی افراد روان رنجور عواطف منفی بیشتری را به همسران ابراز می کنند و از این طریق به شکل گیری الگوهای تعاملی منفی در روابط زناشویی کمک می کنند.
چارویس معتقد است افراد وظیفه شناس برای حفظ و ثبات روابط زناشویی خود تلاش هدفمند بیشتری انجام می دهند و از نشان دادن رفتارهای خشونت آمیز در روابط زناشویی خود داری و تکانه های خود را مهار می کند و مردانی که وظیفه شناسی کمتری دارند به تنش های زناشویی از طریق روی آوردن به الکل و پرخاشگری فیزیکی واکنش نشان می دهند.
واتسون و همکاران در پژوهش های خود گزارش کرده اند که توافق پذیری وظیفه شناسی و برونگرایی نیز همبستگی مثبت با رضایت زناشویی دارند.
دونلان و همکاران در پژوهشی به این نتیجه رسیدند که روان رنجور خویی با تعاملات منفی همبستگی مثبت و توافق پذیری و تجربه پذیری با تعاملات منفی همبستگی منفی دارد. همچنین این پژوهش نشان داد که تجربه پذیری همبستگی منفی با نارضایتی و همبستگی مثبت با رضایت جنسی دارد، آن ها معتقدند که تجربه پذیری باعث می شود زوج ها در حل مشکلات و تعارضاتشان رویکردهای انعطاف پذیرتر و فعال تری را اتخاذ کنند. از نظر آن ها تجربه پذیری به رضایت جنسی بیشتر در زوج ها منجر می شود، زیرا باعث می شود زوج ها فرآیند اکتشاف جنسی را گسترش دهند.
یعنی گرایش به ایجاد تنوع در رابطه جنسی به افزایش رضایت مندی آن ها از روابط جنسی منجر می شود و این ویژگی باعث افزایش توجه به طرف مقابل می شود. برون گرایی ویژگی است که بیشتر مربوط به تعاملات اجتماعی فرد می شود و در کیفیت روابط زناشویی و روابط صمیمی به اندازه سایر ویژگی ها تأثیر گذار نیست اما برخی پژوهش ها مانند باس بر تأثیر برونگرایی با شیوه تأمل زوج ها با یکدیگر اشاره دارد.
جلیلی و همکاران نیز تجربه پذیری را عامل مهمی در روابط زناشویی دانسته و معتقدند تجربه پذیری پایین در افراد باعث می شود آن ها از انعطاف پذیری، تفکر واگرا و قدرت سازندگی برای حل مسائل و مشکلات زناشویی برخوردار نباشند و در برخورد با مسائل عقاید و احساسات همسر خود را نادیده می گیرند و به دلیل عدم استقلال و ناتوانی در برخورد با مشکلات همسر خود را متهم می کنند.
بهداشت و سلامت روان
سلامت روان شامل آسایش ذهنی، احساس خود توانمندی، خود مختاری، کفایت، درک همبستگی بین نسلی و شناخت توانایی خود در محقق ساختن ظرفیت های عقلی و هیجانی خوش است بهداشت روان حالتی از رفاه است که در آن فرد توانایی هایش را می شناسد و قادر است با استرس های معمولی زندگی مدارا کند. از نظر شغلی مفید و سازنده باشد، برای اجتماع خود نقشی ایجاد کند و با دیگران مشارکت و همکاری داشته باشد.
سلامت روان شامل افزایش توانایی های افراد و جامعه و قادرسازی آن ها در دستیابی به اهداف مورد نظر می باشد. گوردون آلپورت یکی از نخستین روانشناسانی بود که توجه خود را به شخصیت سالم معطوف داشت.
از نظر او افراد سالم در سطح معقول و آگاه عمل می کنند، از قید و بندهای گذشته آزاد هستند و از نیروهایی که آن ها را هدایت می کنند کاملاً آگاه هستند و می توانند بر آن ها چیره شوند. از نظر آلپورت گسترش مفهوم خود، ارتباط صمیمانه خود با دیگران، امنیت عاطفی، ادراک واقع بینانه، مهارت ها و وظایف عینیت بخشیدن به خود و فلسفه سازندگی، هفت معیار شخصیت سالم هستند.
اریک فروم اهمیت نیروهای اجتماعی و فرهنگی را مطرح می کند بنابراین شناسایی ماهیت جامعه، کلید درک شخصیت متغیر انسان است. شخصیت خواه سالم و ناسالم به فرهنگ بستگی دارد فرهنگ مانع یا حامی رشد و تکامل مثبت انسان است. از نظر وی سلامت روان بستگی به این دارد که جامعه تا چه اندازه نیازهای اساسی افراد جامعه را برآورده می کند نه اینکه فرد تا چه حد خود را با جامعه سازگار می سازد، در نتیجه سلامت روان بیش از آنکه امری فردی باشد یک مسأله اجتماعی است.
علاوه بر این روانشناسان شناخت گرا بر این باور هستند که شخص سالم، رویدادهای محیط را با استفاده از روش هایی تعبیر و تفسیر می کند که به احساس خوب یا امیدواری می انجامد و او را قادر می سازد که برای حل مسائل زندگی خود، مهارت های خاصی را به کار برد از نظر کارشناسان سازمان جهانی بهداشت سلامتی نه فقط به فقدان بیماری و نقص عضو، بلکه به حالت رفاه کامل جسمی، روانی و اجتماعی اطلاق می شود به این ترتیب تعریف سلامت روانی به عنوان یکی از معیارهای تعیین کننده سلامت عمومی شناخته می شود.
فردی که از سلامت روانی برخوردار است ضمن احساس راحتی و آسایش قادر است در اجتماع به راحتی و بدون اشکال به فعالیت بپردازد و ویژگی های شخصی وی در آن اجتماع موجب خشنودی و رضایت است. بنابراین سلامت روانی و بدنی لازم و ملزوم یکدیگر هستند. مطالعات زیستی ـ شیمیایی مغز انسان نشان می دهد که سلامت روان و ذهن، احتمالاً به منظم و متعادل بودن فعالیت های الکتروشیمیایی سلول های مغزی و دستگاه های عصبی بستگی دارد.
بنابراین برای دستیابی به سلامت روانی باید بپذیریم که در رفتار خود، آزادی انتخاب و عمل داریم پس سلامت و عدم سلامت روانی به مقدار زیادی ناشی از تجارب موفق و ناموفق دوران زندگی از زمانی که شخصیت کودک شکل نگرفته تا دوران تحصیل و واکنش های معلمان و والدین نسبت به این تجارب است و در طول سال های عمر با عوامل مختلف مؤثر بر تحول شناختی، عاطفی و اجتماعی به کنش متقابل می پردازد که نتیجه اش همان چیزی است که به صورت یک فرد با سلامت روان یا عدم سلامت روان به جامعه تحویل داده می شود.
بنابراین سلامت روانی، توانایی درک واقعیت ها، همان گونه که هست و پاسخ دادن به چالش های آن و در پیش گرفتن تدابیر و شیوه های خردمندانه برای زندگی کردن، توصیف می کند. فرد برخوردار از سلامت روانی بر آن نیست که از فشارهای زندگی بپرهیزد بلکه می کوشد با واکنش های خود نسبت به این عوامل، آن ها را بشناسد، بپذیرد و بر آن ها چیره شود به طوری که امکان تداوم زندگی وجود داشته باشد. افراد بر خوردار از سلامت روان با احساسات و حالات درونی خود در تماس هستند و می توانند به وجود آن اذعان کنند یا آن ها را بروز دهند.
ملاک های سلامت روان
- توانایی انجام وظیفه و اجرای مسئولیت های شخصی
- توانایی بر قراری رابطه با دیگران
- برداشت واقع بینانه از انگیزه های دیگران
- تفکر منطقی و خردمندانه
- تلاش در جهت سلامتی
- انعطاف پذیری و قدرت تطابق با شرایط گوناگون
- معنی دادن به زندگی
- درک این نکته که خود فرد مرکز جهان نیست
- عشق و محبت نسبت به دیگران
- داشتن توانایی کمک به دیگران یا ارتباط بر قرار کردن با آنان به دور از خودخواهی
- داشتن احساس رضایت بیشتر در روابط نزدیک با دیگران
- حس تسلط بر ذهن و جسم که فرد را قادر می سازد برای ارتقاء سلامت خود شیوه های مناسب بر گزیند و تصمیم های مقتضی اتخاذ کند.
آموزش بهداشت روانی نقش مثبتی در ارتقاء روان دارد به طوری که باعث ارتقاء آگاهی، ایجاد نگرش مثبت و تغییر در خود پنداره افراد می شود و در پیشگیری اولیه از مشکلات روانی یک استراتژی خوب به شمار می آید.
سلامت روان و رضایت زناشویی
سلامت روان می تواند در کارکرد خانواده و نیز کیفیت زندگی تأثیر مهمی داشته باشد. همبستگی بالای بین سلامت روان و رضایت زناشویی وجود دارد. وینچ معتقد است رضایت زناشویی انطباق بین وضعیت موجود و وضعیت مورد انتظار است. هاکنیز رضایت زناشویی را چنین تعریف می کند: احساس خشنودی، رضایت و لذت توسط زن یا شوهر زمانی که همه جنبه های ازدواج خود را در نظر می گیرند. به نظر آدلر فردی دارای سلامت روان است که روابط خانوادگی صمیمی، مطلوب و جایگاه خودش را در خانواده و گروه های اجتماعی بشناسد و با محیط هماهنگ باشد.
تحقیقات نشان داده است که افرادی که از سلامت روان برخوردار نیستند و دچار بعضی از اختلالات خلقی و اضطرابی و یا سوء مصرف مواد یا روان رنجور هستند دچار نارضایتی زناشویی و مشکلات رابطه ای هستند. میرز و دینر نشان دادند که رضایت زناشویی همبستگی بالایی با سلامت روان دارد هر چه میزان رضایت زناشویی بالاتر باشد فرد مستعد تجربه عواطف و احساسات مثبت است.
عدم رضایت از زندگی زناشویی با سلامیت ضعیف تر، علائم افسردگی، مشکلات شخصیتی، رفتارهای نامناسب و وضعیت ضعیف اجتماعی همبستگی است. عدم رضایت زناشویی عامل خطری برای افسردگی است. عدم رضایتمندی زناشویی باعث رفتار خصمانه تر و خلقی مضطرب تر و مستعد عواطف و احساسات منفی می شود و از سلامت عمومی کمتری برخوردار هستند. اختلالات روانی شانس بر قراری روابط رضایت بخش را برای فرد کاهش می دهد.
از طرفی افراد مبتلا به افسردگی ارتباطات خود را با خانواده و اجتماع محکم تر یم کنند در نتیجه ابراز محبت و سایر عواطف مثبت نسبت به شریک جنسی کاهش می یابد و کناره گیری و عدم ابراز محبت باعث فروپاشی و عدم رضایت زناشویی می شود. این نارضایتی به شدت از یک زوج به زوج دیگر سرایت می کند و باعث فروپاشی روابط آن ها می شود. بر اساس یافته ها و تحقیقات انجام شده می توان نتیجه گرفت که سلامت روان زن یا مرد تأثیر به سزایی بر رضایتمندی زناشویی آنان دارد و متغیرهای تعیین کننده سلامت روان، افسردگی، اضطراب عوامل تأثیر گذاری برای مختل کردن روابط بین زوجین است.
بیماری ام اس
بیماری ام اس (Multiple Sclerosis) یک بیماری ناتوان کننده است که مغز و نخاع را تحت تأثیر قرارد داده و باعث از دست دادن کنترل، دید، تعادل و حواس (بی حسی) می شود. در این بیماری مغز و نخاع توسط سیستم ایمنی بدن آسیب می بیند که به این اختلال بیماری خود ایمنی می گویند. بیماری خود ایمنی بیماری هایی هستند که در آن ها سیستم ایمنی بدن که وظیفه شان حفاظت از بدن و نابود کردن آسیب رسان های خارجی همچون باکتری هاست، اشتباهاً شروع به حمله به بافت های بدن می نماید. در بیماری ام اس، سیستم ایمنی بدن شروع به حمله به بافت های بدن می نمایند.
در این بیماری سیستم ایمنی بدن شروع به حمله به مغز و نخاع دو تا از اجزاء مهم که سیستم مرکزی اعصاب را کنترل می کنند، کرده و باعث فلج شدن و از کار افتادگی آن ها می شود. سیستم اعصاب از میلیون ها عصب تشکیل شده که وظیفه انتقال پیام ها بین مغز و اجزای بدن را به عهده دارند. این اعصاب از لایه ای محافظ به نام میلین که نوعی چربی است که از تداخل اعصاب با هم جلوگیری می نماید و انتقال پیام عصبی با سرعت بیشتری انجام می گیرد.
در این بیماری سیتسم ایمنی شروع به تخریب و آسیب به این چربی می کند و انتقال پیام بین مغز و بدن دچار اختلال می شود و مغز قدرت کنترل خود بر بدن را از دست می دهد و بدن دچار فلج و ناتوانی می شود و باعث از دست دادن کنترل عضلات و هماهنگی بین آن ها می شود.
بیماران با مشکلات شدید عضلانی به خصوص در اندام تحتانی می شوند. درمان های فیزیکی و دارویی به بیمار کمک می کند که قدرت عضلات و انعطاف پذیری آن ها را حفظ کند و همچنین تکنیک هایی را برای جبران اختلال هماهنگی بین حرکات در تعادل بیاموزد تا بتواند علی رغم ناتوانایی هایی که دچار آن شده اند، کارکرد خود را حفظ کند.
نرخ امید به زندگی بین 10-5 سال بین این بیماران کاهش پیدا کرده، افسردگی، اضطراب و خودکشی در آن ها بالاست. حمایت عاطفی خانواده و دوستان و اعضای تیم درمانی می تواند باعث شود که او تنهایی را احساس نکند و با فعالیت های منظم فیزیکی. طب مکمل، ورزش، استراحت به میزان کافی می تواند فرد را به وضعیت بهتری از سلامت رهنمون سازد. کاهش سطح استرس فرد در کاهش علائم او مؤثر است.
بسته به اینکه چه بخشی از سیستم اعصاب دچارضایعه شده یا اندازه پلاک های ایجاد شده روی اعصب به چه اندازه باشد در فرد مبتلا علائم گوناگونی را نشان می دهد یکی از علائم جسمی شایع در این بیماران اختلال سلامت جنسی است. دارا بودن عملکرد جنسی خوب و مطلوب در زندگی هر فرد بسیار اهمیت دارد و سبب افزایش کیفیت زندگی اش می شود و حتی باعث کاهش استرس در فرد می شود سلامت جنسی متأثر از عوامل جسمی، روانی و اجتماعی است.
شیوع اختلال جنسی در زنان مبتلا به ام اس 40 تا 80 درصدد و در مردان 50 تا 90 درصد است. بیشترین اختلال در زنان به صورت کاهش میل جنسی، کاهش رسیدن به ارگاسم، خشکی واژن، کاهش احساس یا بی حسی ناحیه ی تناسلی و در مردان به صورت کاهش میل جنسی، اختلال در نعوظ و انزال است.
علاوه بر این اختلالات عوامل روانی، عاطفی، اجتماعی و فرهنگی نیز سبب اختلال در عملکرد جنسی می شود. افسردگی، اضطراب عملکردی و تغییر در تصویر از خود و تصویر ذهنی از بدن از جمله مواردی است که باعث کاهش میل جنسی در بیماران ام اس می شود.
مسائل جنسی با هویت فردی، احساس خوب بودن و اعتماد به نفس در ارتباط است و فرآیندی است که در طول زندگی فرد از عواملی چون درک فردی، شرایط اجتماعی و عوامل روانی، فرهنگی و عقیدتی تأثیر می پذیرد و از سویی روی درک از آینده فرد تأثیر می گذارد و این احساسات سبب کاهش میل جنسی و شکست در فعالیت جنسی می شود این نگرانی آن ها به دیگران به خصوص همسر انتقال پیدا می کند و سبب مشکلات بسیاری در روابط همسرافن و کاهش کیفیت رضایت بخش زندگی زناشویی می شود.
لطفا نظر یادتون نره 🙂
مشاهده فهرست مقالات سلامت و بدن
مشاهده فهرست مقالات آموزش و پرورش (مرتبط با این تحقیق)
نوشته شده در 30 شهریور 1400