«زندگینامه مطهری»
مقدمه
مدتهاست، بحران فزاینده ای در زمینه های مختلف به خصوص آموزش و پرورش گریبانگیر دوران معاصر شده است. این بحران در همه کشورها، چه کشورهای عقب نگه داشته شده و چه آنها که خود را پیشرفته به حساب می آورند، با تفاوت های صوری اندک و با ماهیتی یکسان، بروز کرده است.
از طرفی جهش کمی و سرسام آور تقاضا برای آموزش، نایابی شدید وسایل و لوزام، عدم تطابق آموزش با نیازهای جامعه، و بی تحرکی و لختی دستگاه های آموزشی نسبت به دگرگونی بنیادی خود همچون طوفانهای مهیبی پیکر نظامهای اجتماعی را به لرزه درآورده اند، و از طرف دیگر تکنولوژی آموزشی، «فراسوی آزادی و حرمت» همه ارزش ها و تقدسها را بی اعتبار کرده است. تا آنجا که مقام معلم در حد یک ابزار انتقال معلومات سقوط کرده و منجلاب عفن مال اندوزی، شهوت پرستی و استیلاجویی دست پروردگان نظامهای آموزشی منحط را در کام مرگبار خود کشانده است.

با استاد مطهری در گذر زمان
خراسان | 12 بهمن …… | 1299 ش. 1310 1315-1311 | تولد در «فریمان»، محلی در ده فرسنگی مشهد گذراندن آموزشهای ابتدایی و تعلیم نزد پدر بزرگوارش «حاج شیخ محمد حسن» تحصیل علوم دینی: «ادبیات، منطق، فلسفه و حقوق اسلامی» در حوزه علمیه مشهد. |
قم | 1315 1319 1323 1323 1325 1329 1331 | هجرت به «قم» برای تحصیل علوم دینیه ورود به محضر درس «امام خمینی»، این دوره تا 12 سال بعد ادامه یافت. آغاز تحصیل علوم عقلی و نظری حضور در درس مرحوم «آیت الله العظمی بروجردی» تشرف به محضر مرحوم «میرزا علی آقا شیرازی» ورود به محضر درس مرحوم «علامه سید محمد حسین طباطبایی». ازدواج و هجرت به تهران | |
تهران | 15 خرداد اواخر 12 اردیبهشت | 1334 1334 1334 1342 1343 1343 1343 1349 1351 1351 1354 1355 1357 1357 1358 1358 | شروع به تدریس در «دانشگاه تهران» انتشار جلد نخست کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» آغاز همکاری با مجامع اسلامی و کانون های مذهبی از طریق هدایت امور، ایراد سخنرانی، نگارش کتاب و … بنیانگذاری حسینیه ارشاد و فعالیت در آن. دستگیری و زندانی شدن. عضویت در «جامعه روحانیت مبارز» که در همین سال تشکیل شد. آغاز همکاری با «جمعیتهای مؤتلفه اسلامی» به صلاحدید و امر حضرت «امام خمینی». کناره گیری از حسینیه ارشاد. دستگیری و بازداشت در پی تعطیلی حسینیه ارشاد از طرف ساواک. رهبری فعالیت های مسجد الجواد. ممنوعیت از سخنرانی و حضور در معابر. سفر به «نجف» و تشرف به محضر «امام خمینی». ادامه مبارزات و حضور فعال در انقلاب اسلامی در کنار دیگر روحانیون. سفر به «پاریس» و ملاقات با حضرت «امام خمینی». ریاست «شورای انقلاب» به فرمان امام خمینی. شهادت … |
طلبگی من
من که بچه بودم در حدود سالهای 1314 و 1315 در خراسان زندگی می کردم. افرادی که اگر یادشان بیاید خصوصاً در منطقه خراسان بعد از آن قضایا بوده باشند، می دانند که در تمام خراسان دو یا سه معمم بیشتر پیدا نمی شد. پیرمردهای 80 ساله و ملاهای 60 و 70 ساله، مجتهدها و مدرس ها، مکلا شده بوده بودند. در مدرسه ها بسته شده بود و تقریباً درِ مسجدها به یک معنی بسته بود و هیچ کس به ظاهر باور نمی کرد دین و مذهب دوباره زنده شود؛ در آن هنگام 15-16 ساله بودم، درباره هر چیزی فکر می کردم و راضی نمی شدم الا تحصیل علوم دینی.
آن وقتها فکر نمی کردم که با این اوضاع و احوال این چه فکری است. پانزده ساله بودم که به مشهد رفتم. بعد دوباره به محل خودمان برگشتم. در آنجا هم وضع سختتر از جاهای دیگر بود. پدرم که روحانی و پیرمرد 70-80 ساله بود، او را به زور کشیدند و بردند و مکلایش کردند. او هم از پشت بام برگشت و چون لباس به تن می کرد از خانه بیرون نمی آمد. اما من پا را در یک کفش کرده بودم که باید به قم بروم. در آن وقت قم مختصر طلبه ای داشت، حدود 400 نفر بودند.
مادر ما اصرار داشت که به قم نروم، چون فکرهایی داشت و می خواست ما را نگه دارد. لذای دائی ما را که خود اهل علم بود و 10-12 سال از من بزرگتر بود مامور کرد تا ما را از رفتن منصرف کند. او در سفری که با هم می رفتیم هر چه می گفت من جواب منفی می دادم و یک دلیل برای حق بودن اسلام همین است. لباس های پیرمردهای 60-70 ساله را قیچی می کنند و مکلایشان کرده اند و بچه ای 15 ساله، اصرار داشت که به علوم دینی بپردازد.
معلمان استاد
به کوی عشق منه بی دلیل راه، قدم که گم شد آنکه در این ره به رهبری نرسید
استاد مطهری در یادداشتهای دفتر 89 خود می نویسد:
«یکی از علل عدم موفقیت در تزکیه نفس این است که تعلیم اخلاقی، در میان ما به صورت تعلیم و تدریس وجود دارد، نه به صورت سازندگی و درمانگری.
به گفته بزرگان ما احتیاج به معلم و دلیل راه را در زندگی حضرت موسی (ع) به خوبی می بینیم. آن حضرت در ابتدا مامور می شود که در خدمت شعیب پیامبر، چند سالی را بگذراند تا آماده آن شود که در وادی ایمن قدم نهاده، شنوای ندای جانبخش انی انا الله حضرت حق شود.
از نوشته های استاد شهید برمی آید که پدر متقی و بزرگوارشان، که تا آخر عمر بیداردلی مجتهد و شب زنده دار بودند، بنای استوار شخصیت ربانی او را پی ریزی کرده اند و پس از آن در محضر 11 نفر از عالمان راستین و از شاگردان خدابین و خداترس، مستفیض و برخوردار بوده است:
آیات عظام حضرات
1. محمدتقی خوانساری
2. حجت کوه کمره ای
3. سید صدرالدین صدر
4. سید محمد داماد
5. میرزا مهدی آشتیانی
6. حاج آقا حسین بروجردی
7. میرزا علی آقا شیرازی
8. علامه سید محمد حسین طباطبایی
9. سید احمد خوانساری
10. سید محمدرضا گلپایگانی
11. امام خمینی
از میان این اساتید بزرگ، به تصریح مکرر استاد، چهار نفر در سازندگی شخصیت ایشان نقش موثری داشته اند:
1. آیت الله العظمی حاج آقا حسین بروجردی
2. میرزا علی آقا شیرازی
3. علامه سید محمد حسین طباطبایی
4. آیت الله العظمی امام خمینی
استاد مطهری … معلمی در خانواده
استاد مطهری، نه تنها در حوزه و دانشگاه معلم بزرگی بود بلکه قبل از آن، در خانواده، همسر و فرزندانش او را بسان مقتدایی مهربان و روشنگر پذیرفته بودند. این را می توان از گفته های پرسوز همسرش و نیز از گزیده دو نامه که به فرزندانش نگاشته است، به خوبی دریافت.
از زبان همسر استاد مطهری
من در حدود سی سال قبل با آقای مطهری ازدواج کردم. پدرم از روحانیون خراسان بودند و مجلس درس داشتند و بسیار متواضع، متدین و باتقوا بودند.
ایشان از تمام مسائل خانه خبر داشتند و در بیشتر کارها به من و بچه ها کمک می کردند. ایشان بزرگترین حامی و هادی من و بچه ها بودند. از تمام امور بچه ها آگاه بودند. از وضع درس و مدرسه و دوستان بچه ها با اطلاع بودند.
صبح ایشان به دانشکده الهیات می رفتند و تا ساعت دو بعدازظهر آنجا بودند. بعد به خانه می آمدند و من برایشان چای آماده می کردم. وقتی به منزل می آمدند کلاسها و درس ها و بحثهای ایشان شروع می شد. ولی قبل از اینکه به کلاس درس بروند، می آمدند و پای چای می نشستند و با من صحبت می کردند.
ایشان با ادامه درس و تحصیل بسیار موافق بودند. همان طور که قبلاً گفتم من تا کلاس هفتم درس خوانده بودم که به منزل ایشان آمدم و ایشان اجازه تحصیل دادند. من با حفظ حجاب و عفاف کامل درسم را ادامه دادم تا دیپلم گرفتم. دخترها هم دیپلم گرفتند و دو تا از آنها به دانشگاه رفتند.
از سالها قبل، از برنامه ریزی درباره انقلاب اسلامی حرف می زدند و بچه ها و مرا در جریان مسائل سیاسی روز می گذاشتند و با بچه ها درباره جریان های موجود و گروه های فکری و برخوردهای بین گروه ها حرف می زدند.
من خودم پیش ایشان قرآن و عربی یاد گرفته ام. بچه ها هم عربی و درسهای دیگر را از ایشان یادگرفته اند.
ایشان به خانمها خیلی احترام می گذاشتند و همیشه می گفتند زن در جامعه ما خیلی استثمار می شود.
آقای مطهری همیشه مهربان بودند، ولی این اواخر خیلی مهربانتر شده بودند. ایشان وقتی خیلی ناراحت و دچار مشکل بزرگی می شدند، اغلب حضرت رسول اکرم (ص) را به خواب می دیدند و خود حضرت مشکل آقا را حل می کرد. چند شب پیش از شهادت آقا، خواب بودیم که ناگهان ایشان با حالت بسیار خاصی از خواب پریدند.
از ایشان پرسید که چه شده؟ گفتند الآن خواب دیدم که من و آقای خمینی در خانه کعبه مشغول طواف بودیم که ناگهان متوجه شدم حضرت رسول (ص) به سرعت به من نزدیک می شوند. همین طور که حضرت نزدیک می شدند برای اینکه به آقای خمینی بی احترامی نکرده باشم، خودم را کنار کشیدم و به آقای خمینی اشاره کردم و گفتم: «یا رسول الله آقا از اولاد شما هستند.»
حضرت رسول (ص) به آقای خمینی نزدیک شدند. با ایشان روبوسی کردند و بعد به من نزدیک شدند و با من روبوسی کردند و بعد لبهایشان را روی لبهای من گذاشتند و دیگر برنداشتند و من از شدت شعف از خواب پریدم، به طوری که داغی لبهای حضرت رسول (ص) را روی لبهایم هنوز حس می کنم.
چند روزی گذشت تا اینکه شب چهارشنبه، ایشان در منزل دکتر سحابی جلسه داشتند. نماز مغرب و عشاء را خواندند و به من گفتند که به منزل دکتر سحابی می روم و در آنجا جلسه دارم، بعد هم می آیم منزل. ایشان رفتند و اتفاقاً پسر دومم که در دانشگاه تبریز درس می خواند، همان روز از تبریز آمده بود. در حدود ساعت یازده شب بود که دکتر سحابی به منزل ما تلفن کردند و گفتند: «خانم، آقا امشب اینجا می مانند و به منزل نمی آیند.»
من خیلی تعجب کردم. چون ایشان هیچ وقت جایی نمی ماندند. مگر وقتی که آقای منتظری به تهران می آمدند، پیش ایشان و یا در بیت امام. وگرنه هیچ وقت شب جایی نمی ماندند.
به آقای سحابی گفتم: «چرا ایشان نمی آیند؟ ایشان هیچ وقت شب جایی نمی مانند.»
آقای سحابی کمی مردد شدند و بعد گفتند: «ایشان تیر خوردند و الآن در بیمارستان طرفه هستند، شما بیایید آنجا.»
من گوشی را گذاشتم و فوری پسرم را صدا زدم و گفتم: «بلند شو به بیمارستان طرف برویم که آقا جان ترور شده.»
هر دو با عجله و ناراحتی به بیمارستان رفتیم. در بیمارستان از پاسداری که دم در بود پرسیدم: «یک آقای روحانی که تیر خورده بود اینجا نیاوردند؟» ایشان با ناراحتی گفتند: «بله، یک مرد خدا به زمین افتاد. یکی از بزرگان به زمین افتاد.»
من خیلی پریشان شدم. آقای پاسدار که تازه متوجه شده بود ما از بستگان آقا هستیم، فوری با دستپاچگی گفت: «چیزی نشده ناراحت نشوید. تیر به کتفشان خورده.»
من باور کردم و گفتم: «مرا ببرید تا ایشان را ببینم.»
هر دو داخل اتاق رفتیم. در همین وقت سه خانم که بعداً من فهمیدم بستگان آقای سحابی هستند وارد اتاقی که ما نشسته بودیم شدند و گفتند: «شما خانم مطهری هستید؟»
یکی گفت: «تسلیت عرض می کنم.»
با ناباوری گفتم: «یعنی چه؟»
گفتند: «ایشان کشته شدند.»
اخلاق و فعل اخلاقی
1. معیار فعال اخلاقی غیردوستی است.
2. نظریه قدما
3. مکتب کانت
4. فردیت کامل
5. نظریه عقلانی
6. نظریه استقلال روح
7. نظریه مذهبی
سیر کوتاهی در مبارزات اعتقادی ـ سیاسی استاد شهید مطهری
سخن از مبارزات انسانی است که فیلسوف بود، عارف بود، عالم بود.
سخن از مبارزات فردی است که متفکر بود، نویسنده بود، سخنران بود. و بالاخره سخن از مبارزات کسی است که فقیه بود، روحانی بود و در لباس روحانیت به شهادت رسید.
امام خمینی در رابطه با شهادتش چنین فرمود: «با ریختن خون عزیز ما تایید شد انقلاب ما.»
آری سخن از مبارزات سیاسی استاد شهید مطهری است در مصاف با رژیم سفاک پهلوی.
سابقه مبارزاتی شهید مطهری را باید از سنین نوجوانی او دانست؛ یعنی هنگامی که در سال 1311 در حوزه علمیه مشهد مشغول تحصیل بوده است.
استاد شهید مطهری در سال 1316 به قم، پایگاه روحانیت هجرت می کند که علاوه بر کسب علم و دانش و آشنایی بیشتر با ابعاد مختلف فرهنگ اسلامی، با یک سری حرکتها و جنبشهای آزادی خواهی برخورد می نماید و با این حرکات و جنبشهای حق جویانه و آزادی طلبانه علیه رژیم پهلوی آشنا شده، جهت همفکری و همیاری دست به کار می شود. مدتی می گذرد و استاد با اراده محکمتر و استوارتر در راهی که قدم گذاشته است به حرکت خود ادامه می دهد.
استاد در سال 1330 به مبارزات خویش حیات تازه ای داد و مستقیماً وارد جریانات سیاسی می شود و سعی در فراهم نمودن زمینه تفکر اسلامی در دانشگاه ها می کند.
در سال 1334 زبان و قلم را به خدمت گرفته و در دانشگاه مشغول نشر افکار اسلامی و گفتار اسلامی می شود و در این راه با تمامی همت به پیش می رود.
سال 1342 فرا می رسد، قیام پانزدهم خرداد مردم، چشم جهانیان را به خود معطوف می دارد.
در سال 1343 به امر استاد بزرگوار خود امام خمینی با جمعیتهای مؤتلفه اسلامی همکاری کرد.
در سال 1345 رهبری حسینیه ارشاد را می پذیرد. یعنی جائی که روشنفکران و دانشگاهیان در آن تجمع نموده بودند.
در سال 1351 به دنبال اوج گرفتن افشاگری رژیم و روشنگری و آگاهی بخشیدن برای دومین بار دستگیر و زندانی رژیم سفاک پهلوی می شود.
در سال 1355 برای کسب رهنمود و پرشتابتر نمودن مبارزات مردمی علیه شاه، به نجف اشرف مسافرت می کند و به حضور امام امت می رسد.
پس از بازگشت از نجف اشرف در سال 56 که آغاز مبارزات انقلابی می باشد از سوی رژیم پهلوی ممنوع المنبر شده و مجبور می شود که روش دیگری را جهت مبارزه با آن رژیم پیشه کند.
بالاخره با اوج گیری مبارزات انقلابی مردم در سال 57 استاد تمام تلاش و همت خود را به این مبذول می دارد که حرکت مردم را از هر گونه انحرافی مصوت بدارد.
مبارزات سیاسی استاد در سال 57 پس از مسافرت به پاریس و ملاقات با رهبر انقلاب و بازگشت به ایران به این شکل درمی آید که از سوی امام مامور تشکیل شورای انقلاب می گردد، تا انقلاب شکوهمند اسلامی مردم ایران را به تکیه گاهی استوار متصل سازد.
با پیروزی انقلاب اسلامی ایران در 22 بهمن ماه 57 و با روی کار آمدن شورای انقلاب، تلاش و مبارزات استاد جهت برقراری حکومت اسلامی به نهایت خویش رسیده که دوازدهم اردیبهشت ماه سال 58 از سوی مزدوران دشمن غدار شیطان بزرگ، آمریکای جنایتکار شکست خورده به شهادت می رسد. روانش شاد و راهش مستدام باد.
**امیدوارم این مطلب کوتاه کمک بزرگی در زمینه گردآوری تحقیق شما کرده باشه، و از شما دعوت می کنم برای دیدن دیگر مقالات سایت با موضوعات متنوع و ناب روی آیکن «صفحه اصلی» کلیک و برای دیدن دیگر زندگینامه ها روی آیکن «فهرست مقالات مشاهیر» کلیک کنید. با تشکر از شما محقق عزیز «به مقاله»**
صفحه اصلی سایت ، مشاهده فهرست مقالات مشاهیر
نوشته شده در 4 آبان 1401 توسط بهنام پروندی
یک تحقیق پر محتوا و عالی به صورت رایگان در اختیار شما محقق عزیز قرار گرفت، لطفا نظرت رو جهت تزریق انرژی مثبت به بنده اعلام کن 🙂